جدول جو
جدول جو

معنی چرخ گوشت - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ گوشت(چَ خِ)
رجوع به چرخ گوشت خردکنی و چرخ گوشت کوبی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ وش
تصویر چرخ وش
چرخ وار مانند چرخ، شبیه چرخ در حرکت و گردش
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ هَِ)
غدد را گویند و آن گرهی است سفید که در میان گوشت میباشد. (برهان) (آنندراج). کنایه از غده باشد. (انجمن آرا). کین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آنکه گوشت نرم دارد. (یادداشت مؤلف) : قشعه، زن نرم گوشت از پیری. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چِ کِ)
مادۀ زردرنگی که در سوراخ گوش تولید گردد. (ناظم الاطباء). زهر گوش. تلخی گوش. مادۀ زردرنگ و تلخ و چرب که در گوش پدید آید. ریم گوش. مادۀ زردی که عادهً از درون گوش تراود. صملاخ. صملوخ. (منتهی الارب). وسخ الا ذن. رجوع به چرک شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ)
چرخ رشته. آنچه با چرخ رشته شود. مقابل دست رشت
لغت نامه دهخدا
(چَ وَ)
چرخ مانند. چرخ وار:
تیر چون در زه نشاندی بر کمان چرخ وش
گفتی او محور همی راند ز خط استوا.
خاقانی.
رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ)
چرخ گوشت خردکنی. دستگاهی فلزی مخصوص کوبیدن و خرد کردن گوشت که در اغلب دکانهای قصابی و خانه ها مورد استفاده است. چرخ گوشت. ماشین گوشت کوبی. رجوع به چرخ گوشت و چرخ گوشت خردکنی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ خُ کُ)
چرخ گوشت. ماشین گوشت خردکنی. دستگاه مخصوص گوشت کوبی. ماشین فلزی که بوسیلۀ آن گوشت را کوبیده، خرد کنند. رجوع به چرخ گوشت کوبی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر گوشت
تصویر پر گوشت
که گوشت بسیار دارد گوشتناک فربه
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت نا مرغوب و دیرپز
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی